وقتي فوتبال مي ديديم عادت داشتم نتيجه ي بازي را برعكس چيزي كه دوست داشتم حدس بزنم. نه در مواردي كه از برد تيم مورد علاقه ام مطمئن بودم. ولي اگر به طور مثال آلمان با انگلستان مسابقه داشت مي گفتم فكر مي كنم انگليس مي برد. علي مي گفت نعل وارونه.
انگار كه خودت را آماده كني براي پذيرش پاياني ناخوشايند. براي مواجه شدن با ترس ها و اتفاق هايي كه دوست نداري. حدس بزني و درست از همان اول آرزو كني اشتباه از آب دربيايد و شادي را گرم و پررنگ مثل خونی که در صورتت می دود حس كني. شادي بازگشت يك نتيجه ي بد به خوب. انگار كه واقعا پيش بيني ات اتفاق افتاده باشد و بعد درست در لحظه اي كه باورش كرده بودي تبديل شده باشد به چيزي كه تو بي آن كه به زبان بياوري لحظه لحظه منتظرش بودي. نعل وارونه و اميد به سرانجام هاي خوب و نعل وارونه حتا براي حدس هاي بي سرانجام.
انگار كه خودت را آماده كني براي پذيرش پاياني ناخوشايند. براي مواجه شدن با ترس ها و اتفاق هايي كه دوست نداري. حدس بزني و درست از همان اول آرزو كني اشتباه از آب دربيايد و شادي را گرم و پررنگ مثل خونی که در صورتت می دود حس كني. شادي بازگشت يك نتيجه ي بد به خوب. انگار كه واقعا پيش بيني ات اتفاق افتاده باشد و بعد درست در لحظه اي كه باورش كرده بودي تبديل شده باشد به چيزي كه تو بي آن كه به زبان بياوري لحظه لحظه منتظرش بودي. نعل وارونه و اميد به سرانجام هاي خوب و نعل وارونه حتا براي حدس هاي بي سرانجام.
6 comments:
چقدر آشنا ست این حس برای من
عالی بود.
جبر روزگار با حرامزادگی چرخ و فلک دست به دست هم که به دهند تازه می شود یک روز معمولی برای فرزند متعاقبا حرامزاده ی حضرت آدم بالاجبار علیه اسلام
مریم جان پست حکمت کهن رو با پی نوشتش هم یه نگاهی بنداز!!!!
این حس آشنا رو چقدر زیبا بیان کردین.
ممنونم آقای منیعی عزیز
خواهش می کنم خانم مریم عزیز
ممنونم از محبت و توجه شما.
Post a Comment