Sunday, January 16, 2011

برف

فکر کنم چند سالی می‌شد که تهران یه همچین برفی نیومده بود. از دیروز عصر تقریبا یک‌ریز داره می‌باره. صبح که بیرون رو نگاه کردم دیدم یه ۲۰ سانتی برف نشسته. همه‌جا سفید سفید بود و خیلی قشنگ. وقتی اومدم بیرون دوباره برف شروع شده بود. تصمیم گرفتم پیاده بیام سر کار. دیشب ناصر گفت برف حال مردم رو خوب می‌کنه. گفت همه آروم و مهربون شده بودن. امروز صبح هم همین‌طوری بود. از خیابون که رد می‌شی ماشینا سرعتشون رو کم می‌کنن یا وای‌میستن که برف‌آب و گل بهت نپاشن. از راه‌های باریکی که بین برفا توی پیاده‌رو درست شده مردم به هم راه می‌دن و می‌ذارن اول طرف مقابل رد بشه. توی چهره‌ی مردم نشاط رو می‌شه دید. وقتی چشم تو چشم می‌شی باهاشون، انگار دارن یه حس خوب رو باهات شریک می‌شن.
اولین نفر رسیدم و رفتم از پنجره‌ی اتاق، حیاط سفارت آمریکا رو نگاه کردم. سفید سفید و درختاش زیر برف بود. مرز باغچه‌ها پیدا نبود و از درختا برف ریز ریز می‌ریخت پایین. بچه‌ها که اومدن اونقدر شاد و شنگول بودن که کمتر یادم مياد صبح‌ها این‌شکلی دیده باشمشون. خودمم حس خوبی دارم. خیلی خوب.

4 comments:

Unknown said...

در بهار برف‌بازی، جای کارکنان سفارت خالی
:)

Naser said...

ما كه اينجا توي حياط شركت نهضت جهاني برف بازي و آدم برفي و اينها را انداختيم. رئيس هم دمش گرم وقتي ديد از رو نمي ريم، خودش از شركت رفت بيرون.

nazanin said...

چه حسی میان تو و مردم و مکان ها بوده و شادی بچه ها

Mute Vision said...

نگران میشم از فکر کردن به روزی که دیگه برف هم حال مردم رو خوب نکنه .